سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی بهتر؛برازنده هرایرانی

نظر

سلام خدا و درود فرشتگان بر تو ای سید زنان بهشت، ای فاطمه جان! سلام بر تو که نامت کلید هر قفلی است و اسمت رمز هر فتحی!
ای راز آفرینش! به خدا سوگند! قفل گنج عظیم «کنت کنزا مخفیا» به نام نامی تو باز شد، و صلای «لولاک لما خلقت الافلاک» برای تو طنین انداز!
ای محبوبه خدا! اگر تو نبودی خدا بهانه ای برای خلقت نداشت و اگر خدا تو را نمی آفرید در غربت می ماند! خدا به شوق تو آفرید و با عشق تو تجلی کرد!
آری، اگر تو نبودی
آهنگ کاروان هستی، به گوش نمی رسید و قافله وجود، به راه نمی افتاد!
اگر تو نبودی؛ بهار سبز نمی شد، تابستان نمی رسید، پاییز زرد و زمستان پیر نمی گشت!
و اگر تو نمی آمدی؛
غنچه های نشکفته، داغ پژمردگی می دیدند و پرندگان نغمه شادی نمی زدند، دخترکان معصوم، در بهار، مظلومانه می مردند و در سردی آغوش خاک می آرمیدند.
اگر تو نبودی؛
زمزمه جویباران شنیده نمی شد، بادها مرثیه نمی خواندند، درختان نمی روییدند. گیاهان نمی موییدند، مهر نمی تابید، دریا نمی خروشید، آسمان نمی غرید، باران نمی بارید، گل نمی جوشید و بلبل نمی نالید!
اشک شفق سرخ، دل سیاه و سینه صبح سپید، نمی شد.
ای لیلی مجنون وجود!
خاک وجود ما، با شبنم عشق تو گل شد و درخت آفرینش به شوق تو گل کرد!
اگر تو نبودی!
آدم، دم نمی زد، نوح نوحه نمی کرد، ابراهیم در آتش می سوخت، موسی، در نیل غرق و یوسف در چاه گم می شد، گل مریم نمی شکفت، نسیم مسیح نمی وزید و بوی گل محمدی(ص) آفاق و انفاس عالم را در نمی وردید!
اگر تو نبودی؛
علی(ع) را همسر و محمد(ص) را مادری نبود! اگر تو نبودی، حسن(ع) و حسین(ع) «سید شباب اهل الجنه» نبودند!
اگر تو نبودی، هیچ ستاره ای در آسمان ولایت نمی درخشید و هرگز کوکبی در ظلمت خاک سوسو نمی زد!
اگر تو نبودی، تربت کربلا شفا نمی داد و عطر خون خدا جهان را آکنده نمی ساخت!
لاله ای نمی رویید، زنبور عسلی، شهد گل های شهادت را، نمی چشید!
و نوای نی نوا، تا همیشه روزگار، در گوش تاریخ طنین انداز نبود!
اگر تو نبودی؛
حسن(ع) را صبر و وقار، حسین(ع) را، شور وقرار، سجاد(ع) را، صحیفه راز، باقر(ع) را، علم و حلم، صادق(ع) را، صداقت گفتار، کاظم(ع) را کظم غیظ، نبود!
رضا(ع) راضی به رضا نبود و هرگز آهویی ضمانت نمی شد!
ابرجود و کرم جواد(ع) نمی بارید و کوکب فضل و هدایت هادی(ع) نمی درخشید!
و اگر از بیم و هیمنه تو نبود، هیچ سپاهی برگرد عسگری (ع) حلقه نمی زد!
باری، اگر تو نبودی؛ مهدی هم نبود، و اگر مهدی نبود، چه بود؟!
اگر مهدی نبود، مهد عالم، نمی جنبید، کودک روح نمی بالید و دیده یعقوب انتظار، در التهاب دیدار حسن بهار، می سوخت!
اگر او نبود؛ شیرازه خلقت از هم گسیخته می شد، نبض زمان نمی تپید، زمین اهلش را می بلعید، روح انسانیت می مرد و هیچ گاه وعده خدا تحقق نمی یافت!
ای ساقی الست؛
اگر تو نبودی؛ باده در خم خمین، جوش نمی زد نفخه روح ا... در آستین مریم دنیا نمی وزید و گل خوش بوی محمدی(ص) در یخبندان زمین و قطبی بودن شب، تاریخ در 22 بهمن 57، در لاله زار ایران، نمی شکفت!
اگر تو نبودی؛ این همه لاله های سرخ در دشت کربلای ما سر نمی زد، این همه گل در گلستان جهان شکفته نمی شد و این همه سرو، در بوستان زمان قد برنمی افراشت!

زهراجان! در شب های آتش و خاک و خون، کلید ذکر تو بود که قفل دل هایمان را باز نمود و اسم اعظم تو بود که دژهای مستحکم دشمن را شکست و دروازه های فتح و پیروزی را یکی پس از دیگری برویمان گشود!
ای دریای اندوه!
ابرها، گریان از شب غربت مولایت، دل ها خون از غم مجتبایت، آب ها تشنه لب های حسینت و کوههای مبهوت پایداری زینب تو، هستند!
ای قافله دار اشک و اندوه!
آه! که هنوز، از پس خاکستر این همه سال شرار سوز تو از بیت الاحزان تا بلندای عرش زبانه می کشد!
هنوز، طنین دادخواهی تو، از مسجد و محراب پیامبر(ص) به گوش می رسد!
هنوز، صدای استغاثه تو از کوچه های مدینه، بلند است!
هنوز، دل شیعیانت، در التهاب داغ تو، داغدار است
هنوز، آل تو در رثایت دستار سیاه به سر می پیچند!
و ما هنوز هم، تقاص محبت تو را پس می دهیم و آواره عشق تو، هستیم!
و هنوز، هرصبح و شام، در راه تو لاله می کاریم!
و مسیر عشق تو را، با آب دیده می شوییم و با جاروی مژگان، می روبیم!
درسحرگاه هر آدینه چشم به راه سپیده می باشیم، تا میوه دلت، آن تک سوار سبز مهدی دین پناه(عج)، از راه رسد و برق ذوالفقارش سینه سیاه شب را بشکافد و زمین را به نور پروردگارش، روشن سازد.
او بیاید و داد دلت را، از خصم بستاند و انتقام همه لاله های پرپرت را، از بادهای خزانی بگیرد.
آن روز حاصل اشک های تو به ثمر می رسد و درخت اسلام به بار می نشیند. او زخم های تو را التیام خواهد داد و مروارید اشک را، از گلبرگ گونه هایت خواهد سترد.
اشک هایی را که برای مظلومیت دین خدا ریختی و گریه هایی که برای غربت مولا، کردی. چرا که، آن چه دیگران در آئینه نمی دیدند در خشت خام می دیدی!
تو می دانستی وقتی که درب خانه ات را آتش زدند، به خیمه گاه حسینت آتش خواهند زد، و چون پهلویت را شکستند و محسنت را سقط کردند، از همانجا حسینت را زیر سم اسبان لگدکوب نمودند.
وقتی که ریسمان سیاهی به گردن علی(ع) انداختند و ناجوانمردانه او را، کشان کشان برای بیعت، به سوی مسجد بردند، از همان وقت سجاد بیمار و داغدار تو را، بی رحمانه با غل و زنجیر، بر شتر بی جهاز، بستند!
آری، ای قافله دار اشک و فریاد! ما می دانیم و خدایت بهتر نیز، که گریه های تو، برای غم دنیا و حب مافیها نبود و این را همه می دانند:
«آنکه رست از فلک فدک چه کند!؟»
ای پاره دل رسول خدا(ص)!
گریه های تو در آن روز، نشان اعتراض و گواه تنفر تو، نسبت به غاصبان حق علی(ع) بود!
گریه های تو، برای غربت مولایت بود!
گریه های تو، برای تنهایی، تنهاترین سردار حسن مجتبایت(ع) بود!
گریه های تو، برای مظلومیت سیدالشهداء حسین سرجدایت (ع) بود!
گریه های تو، برای جوانمردی علمدار عشق عباس با وفایت(ع) بود!
گریه های تو، برای مصائب زینت کبری (س) بود، گریه های تو برای دل داغدار و تن تب دار امام سجاد (ع) بود!
گریه های تو، برای تشنه کامی فرزندت علی اکبر بود، آن شبیه ترین فرد رسول خدا(ص)! گریه های تو، برای غنچه پرپر شده ات علی اصغر بود. سرباز شش ماهه عاشورا. گریه های تو، برای معصومیت و مظلومیت دختر سه ساله ات رقیه، دق کرده کربلا. بود!
هریک از سخنان تو در خلوت و جلوت اخطاری بود که به آن توجه نکردند و نصایحی بود که نپذیرفتند تو بارها گفتی:
«به خدا سوگند، اگر پای در میان می نهادند و علی را درکاری که پیغمبر به عهده او نهاد می گذاردند. آسان آسان آنان را به راه راست می برد و حق هر یک را بدو می سپرد، چنان که کسی زیانی نبیند و هر کس میوه آن چه کشته است بچیند تشنگان عدالت از چشمه معدلت او سیر و زبونان، در پناه صولت او، دلیر می گشتند، اگر چنین می کردند خدا درهای رحمت را از زمین و آسمان به روی آنان می گشود، اما نکردند و به زودی خدا به کیفر آن چه کردند، آنان را عذاب خواهد فرمود.
آری:
زهرا جان!«دل ها در مصیبت شما خونست و آن چه بر شما رفت از طاقت شنیدن بیرون» به راستی، اگر هم رسول خدا (ص) مردم را به ظلم و ستم در حق شما سفارش می کرد، نمی توانستند بیش از این نسبت به شما ستم نمایند.
پس برایت بمیرم که مصیبت شما، بس گران است و اندوهتان بیکران که خود گفتی:
«صبت علی مصائب لوانها
صبت علی الایام صرن لیالیا»
«دراین بلا به جای من از روزگار بود
روز سپید او، شب تاریک می نمود


ای باغ پراز شکوفه درد! و ای دشت پر از بنفشه زرد! خدا ما را در مصیبتت صبور کناد!
ما چگونه صبر کنیم بر مصائب تو، وقتی که علی (ع) آن کوهسار حلم پس از تدفینت بر مزارت نوحه می کند وچنین می موید:
«... ای پیغمبر خدا! پس از او آسمان و زمین زشت می نماید و هیچ گاه اندوه دلم نمی بگشاید.
چشمانم بی خواب و دلم از سوز غم کباب است، تا خدا مرا در جوار تو ساکن گرداند!
مرگ زهرا ضربتی بود که دلم را خسته و غصه ام را پیوسته گردانید و چه زود، جمع ما را به پریشانی کشانید!
شکایت خود را به خدا می برم و دخترت را به تو می سپارم او خواهد گفت که امتت پس از تو با وی چه سمت ها کردند. آن چه خواهی از او بجوی، و هر چه خواهی بدو بگوی، تا سر دل بر تو گشاید و خونی که خورده است بیرون آید! و خدا که بهترین داور است میان او و ستمکاران داوری نماید.»
عزیزم زهرا جان!
سلامی که به تو می دهم بدرود است.نه از ملامت! و از روی شوق است نه کسالت!
اگر می روم نه ملول و خسته جانم و اگر می مانم نه به وعده خدا بدگمانم و چون شکیبایان را وعده داده است، در انتظار پاداش او می مانم، که هر چه هست، از اوست و شکیبایی نیکوست، اگر بیم چیرگی ستمکاران نبود. برای همیشه درکنار قبرت می ماندم و در این مصیبت عظمی! چون فرزند مرده، جوی اشک، از دیدگانم جاری می کردم.
ای رسول خدا!
خدا گواهست که دخترت پنهانی به خاک می رود.
هنوز روزی چند از مرگ تو نگذشته و نام تو از زبان ها نرفته، حق او را بردند و میراث او را خوردند. «پهلوی او را شکستند». درد دل را با تو درمیان می گذارم و دل را به یاد تو خوش می دارم. درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه (س)!»
پروردگارا! درود فرست بر او، درودی که مقامش را نزد تو بیفزاید، و نزد تو شرافت یابد و از مقام رضا و خشنودیت منزلت گیرد، خدایا! از ما تحیت و سلام بر روح آن بزرگوار و پدر و مادر و شوهر و فرزندان برسان و به واسطه دوستی و محبت او ما را فضل و احسان و رحمت و مغفرت کرامت فرما که تو آمرزنده و کریم مهربانی!